شورشی بودن مولانا در مقابل تربیتی بودن سعدی
تاریخ انتشار: ۲۸ خرداد ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۲۶۱۵۴۶
استاد زبان و ادبیان فارسی گفت: هنجارشکنیهای مولانا گسترده است و همه این ویژگیها ناشی از اتفاقاتی است که در روح او میافتد. قصد مولانا نوآوری و شگفت زدگی ما نبوده بلکه او با جهانی روبرو است که ما تجربه آن را نداریم.
به گزارش خبرنگار ایمنا، رشید کاکاوند در نشست زیباییشناسی در ادبیات فارسی که به همت دفتر تخصصی ادبیات و زبان مرکز آفرینشهای ادبی قلمستان برگزار شد، با اشاره به جایگاه غزلیات مولانا در شعر فارسی اظهار کرد: از زمانی که اشعار عربی یا شعر هجایی وارد زبان ما شد، موسیقی کلام به عنوان نخستین ابزار در ادبیات ما شناخته شد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
این استاد ادبیات فارسی تصریح کرد: مولانا یکی از عجایب ادبیات ماست زیرا غزل سروده اما قالب غزل را رعایت نکرده است. مولانا قالب را شکسته و از آن عبور کرده است، خود نیز در اشعارش به این قالبشکنی و گذر از ویژگیهای کلامی معترف است.
وی با بیان اینکه در غزلیات شمس، چندین غزل وجود دارد که قافیه رعایت نشده است، گفت: سوال این است که چرا متوجه این گذر از قالب غزل در اشعار مولانا نمیشویم. وظیفه شاعر غزلسرا این است که مصرع اول با مصرعهای زوج هم قافیه باشد، اما مولانا گاهی از وظیفه خود گذر کرده است. قافیه میانی را شاعر بنا به ذوق خود در شعر اضافه میکند که در اشعار مولانا این نوع از قافیهها را زیاد مشاهده میکنیم.
وی با بیان اینکه سعدی هیچ وقت هنجارها را نمیشکند و شعر تربیتی میگوید، ادامه داد: شورشی بودن مولانا در مقابل تربیتی بودن سعدی وجه تمایز این دو شاعر بزرگ است.
وی ادامه داد: در شعر سعدی تمام ارکان جمله در سر جای خود قرار دارد در حالی که در اشعار فردوسی جایگاه کلمات جابجا میشود. این نشان دهنده روحیه حماسی و شجاعت شاعر است. سعدی نظم قراردادی را رعایت میکند و در پر آشوبترین مقطع تاریخ ما، شخصی سازگار در ادبیات فارسی است. بنابراین روحیه سعدی متناسب با معلمی و نظم است و از او هنجارشکنی نمیبینیم، اما در اشعار مولانا با غزلیات عجیب و غریب روبرو میشویم.
کاکاوند افزود: در اشعار حافظ نیز هرچه میبینیم نتیجه دیگری دارد و این ناشی از شخصیت حافظ در اشعار اوست. این تفاوتها البته نشان دهنده برتری آنها بر هم نیست بلکه هر کدام شخصیتی منحصربه فرد در ادبیات ما هستند.
وی گفت: مولانا قواعد و عادات سخن را به هم میزند، این یک مرتبهای در جان اوست و اینجا از تعریف یک شاعر جدا میشود. هنجارشکنیهای مولانا گسترده است و همه این ویژگیها ناشی از اتفاقاتی است که در روح او میافتد. قصد مولانا نوآوری و شگفت زدگی ما نبوده بلکه او با جهانی روبروست که ما تجربه آن را نداریم.
این استاد ادبیات فارسی تصریح کرد: مولانا زبان عامیانه را به غزلیات خود وارد کرده است، در شعر او گاهی پارادوکس را نیز شاهد هستیم.
وی بیان کرد: در اشعار مولانا حال از بیخود شدن را بارها مشاهده میکنیم، او به دنبال نوآوری نیست و در حال بیان خود است. چون خود او مشابهی در بیرون ندارد و ما درکی از حال او نداریم بنابراین ابیات و غزلهایی از او میخوانیم که متوجه معنی و مفهومش نمیشویم.
کاکاوند با بیان اینکه هنگام خواندن ابیات مولانا دچار حیرت میشویم، گفت: آنچه در اشعار او توصیف میشود برای ما باورکردنی نیست اما با حوادثی در عالم معنا روبرو شده که فقط با چنین کلمات و ابیاتی توانسته آنها را شعر تبدیل کند.
کد خبر 582533منبع: ایمنا
کلیدواژه: ادبیات اشعار مولانا مولانا شعر و ادبیات رشید کاکاوند سعدی حافظ شاعر ایرانی شهر شهروند کلانشهر مدیریت شهری کلانشهرهای جهان حقوق شهروندی نشاط اجتماعی فرهنگ شهروندی توسعه پایدار حکمرانی خوب اداره ارزان شهر شهرداری شهر خلاق اشعار مولانا ادبیات فارسی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.imna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایمنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۲۶۱۵۴۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
امروز با سعدی: چه جرم رفت که با ما سخن نمیگویی
شب دراز به امید صبح بیدارم مگر که بوی تو آرد نسیم اسحارم عجب که بیخ محبت نمیدهد بارم که بر وی این همه باران شوق میبارم از آستانه خدمت نمیتوانم رفت اگر به منزل قربت نمیدهی بارم به تیغ هجر بکشتی مرا و برگشتی بیا و زنده جاوید کن دگربارم چه روزها به شب آوردهام در این امید که با وجود عزیزت شبی به روز آرم چه جرم رفت که با ما سخن نمیگویی چه کردهام که به هجران تو سزاوارم هنوز با همه بدعهدیت دعاگویم هنوز با همه بی مهریت طلبکارم من از حکایت عشق تو بس کنم هیهات مگر اجل که ببندد زبان گفتارم هنوز قصه هجران و داستان فراق به سر نرفت و به پایان رسید طومارم اگر تو عمر در این ماجرا کنی سعدی حدیث عشق به پایان رسد نپندارم حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست یکی تمام بود مطلع بر اسرارم کانال عصر ایران در تلگرام